سروده ها:
چون اشک زدیده به دل خاک چکیدن افتادن و سوختن و خویش ندیدن
با تندی طوفان، زپی یار دویدن با پای برهنه، رخ دلدار ندیدن
پروانه صفت گرد رخ شمع پریدن جان باختن و سوختن و یار ندیدن
با صبر میسر زهمه رنج رهیدن گرطعنه زنند سخت تراز مارگزیدن
بنشینم و یک قصه دیگر کنم آغار
وین بار دگر نغمه صبری بکنم ساز
فریاد زدی ساده دلان باز رسیدند بیدار شوید سینه عشاق دریدند
هان پیکر حلاج سر دار کشیدند بر قامت وی جامه الحاد بریدند
با چشم حقیقت دل بیدار ندیند آیینه شکستند پی زنگار دویدند
آرام بگیر ای دل افسرده و بی تاب
دندان به جگر نه تو ای تشنه پی آب