مروارید اندیشه کمیجان

این وبلاگ تصمیم دارد با بنیه کارشناسی و کمک مجموعه ای از کارشناسان خبره و اندیشمندان، توانمندیهای ویژه و منحصر به فرد را با بیان علمی و کارشناسی در حوزه شهرستان کمیجان به تصویر کشیده و منعکس نماید.

مروارید اندیشه کمیجان

این وبلاگ تصمیم دارد با بنیه کارشناسی و کمک مجموعه ای از کارشناسان خبره و اندیشمندان، توانمندیهای ویژه و منحصر به فرد را با بیان علمی و کارشناسی در حوزه شهرستان کمیجان به تصویر کشیده و منعکس نماید.

نامگذاری یک میدان و خیابان در مراکز استانها بنام فخرالدین کمیجانی عراقی

 نامگذاری یک میدان و خیابان در مراکز استان‌های کشور حداقل قدر دانی از مقام ادبی شایسته فخرالعارفین، فخرالدین عراقی کمیجانی و خدمات بی نظیر این شاعر و عارف فرزانه به عرصه ادبیات فارسی و عرفان درجهان می‌تواند باشد

گلچین اشعار فخرالعارفین استاد فخرالدین عراقی کمیجانی

ابراز و اظهار نظرپیر امون مقام و جایگاه رفیع فخرالعارفین فخرالدین کمیجانی عراقی که  عشق و عرفان وشور وشعور و در آثار گرانمایه وی موج می‌زند و اندیشه و افکار بزرگان عرصه ادبیات معاصر وبعد از خود را تحت الشعاع قرارداده و صاحب‌نظران بر آثارش تفاسیر و حاشیه های متعددی زده‌اند و از ژرفای عشق و  عرفان و اندیشه های این شاعر و عارف بزرگ حیرانند در توان متخصصان و صاحب‌نظران عرصه ادبیات وعرفان است،وانتخاب گلچین اشعاربسیار دشوار است چرا که درهمه غزلیات و اشعار عراقی کمیجانی   هنر وسوزو شور وطراوت موج میزند وطرب انگیزاست ولذا گزینش و گلچین نمودن به مثابه :آب دریا را اگر نتوان چشید...میباشد. 


عشق شوری در نهاد ما نهاد 

جان ما در بوته سودا نهاد

گفتگویی در زبان ما فکند

جست و جویی در  درون مانهاد

داستان دلبران آغاز      کرد

آرزویی  در دل شیدا    نهاد

قصه خوبان به نوعی باز گفت

کاتشی در پیر ودر برنا    نهاد

از خمستان جرعه ای برخاک ریخت

جنبشی در آدم وحوا         نهاد

عقل مجنون  در کف لیلی   سپرد

جان  وامق در لب عذرا     نهاد

دم به دم   در هر لباسی رخ نمود

لحظه  لحظه جای دیگر  پا  نهاد

چون  نبود  او را معین  خانه ای

هر کجا دید رخت  را آنجا  نهاد

کام  فرهاد و مراد ما     همه 

در لب شیرین   شکر خا نهاد

بهر آشوب   دل سوداییان

خال فتنه   در رخ  زیبا نهاد

وز  پی برگ و نوای بلبلان

رنگ  و بویی  در گل رعنا نهاد

تا کمال  علم او ظاهر  شود

این  همه دلدار  بر صحرا نهاد

تا تماشای جمال خود کند

نور خود در دیده بینا  نهاد

شور و غوغایی بر آمد در جهان

حسن او چون دست بر یغما نهاد

چون در آن غوغا عراقی را بدید

نام او سر دفتر غوغا نهاد