مردی پنج شب پی در پی رویای خاصی را در خواب مشاهده میکرد و هر شب خواب میدید که دود مانش آتش گرفته و خود و اهل و عیالش در خواب میسوزند،تا اینکه این رویا یک روز به واقعیت پیوست و دودمانش آتش گرفت و خانه اش در زبانه های آتش سوختند و زن و فرزندانش هر کدام به مرضی لاعلاج دچار و پس از سالها تحمل زجر مردندخود نیز نیم سوز و از آتش جان به دربرده بود علیل و ذلیل وزمین گیر شد و خود نیز هرلحظه آرزوی مرگ میکرد و انتظار میکشید ولی حضرت عزرا ائیل پرونده اش را گم کرده بود و به سراغش نمی آمد!
تا اینکه یک شب درخواب عارفی را دید و علت این راز را پرسید عارف گفت یادت هست که با کتمان عیب ،مالت را به چند برابر قیمت واقعی به بنده خدایی فروختی! خریدار مالت که مغبون شده بود همیشه نفرینت میکرد و میگفت دود مانت آتش بگیرد و خودت هم نمیری!،ذلیل و علیل شوی امانمیری
،این اتفاق نتیجه نفرین آن شخص است در دنیا ،، و حساب و کتاب آخرتت بجای خود باقی است،:فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره فمن یعمل مثقال ذره شرا یره