بلحاظ بستر صخره ای اراضی کمیجان و عدم توانایی در جذب فاضلاب شهری،در صورت تاخیر در اجرای پروژه شبکه جمع آوری و تصفیه فاضلاب شهر کمیجان، خطر آلودگی منابع آب شرب جدی و گریز ناپذیر است ،ما گفتیم مدیران باید پیگیر باشند ،
در برحه ای از زمان که شهرستان کمیجان در شرایط فوق بحرانی از نظر تامین آب شرب با توجه به توسعه نقاط شهری و روستایی دست و پنجه نرم میکند ودر حالیکه شهرستانها و استانهای دیگر از برداشت آبهای زیر زمینی نسبت به عواقب جبران ناپذیر اجتناب مینمایند ، مدیران استان بدون آینده نگری و مد نظر داشتن توسعه شهر کمیجان ،بجای افزایش منابع آب شهرستان با انتقال آب از سایر مناطق به داخل شهرستان و تقویت سفره های زیر زمینی با عملیات آب و خاک،آبخوانداری ،آبخیزداری وبا اشراف و آگاهی به چالش جدی بحران آب شهرستان تصمیم بر انتقال اندک آب موجود شهرستان به مناطق دیگر دارند ،که باید در آینده نزدیک جوابگوی بروز این بحران باشند ،واین کارشناسی نادرست از ذهن مردم پاک نخواهد شد،چرا به دیگر شهرستانها از مسافت های دور دست آب میآورند ولی در اینجا دو گانه اقدام میکنند، واندک آب شرب مردم راهم بهخودشان روا نمیدانند؟چون مدیر امور آب استان بومی شهرستان است؟
آقایان مدیران استان مرکزی
این شهرستان با خاک و اقلیم منحصر به فردی که دارد قابلیت و توانمندی آن را دارد که با تامین آب مورد نیاز زراعت و باغبانی مشکل بیکاری موجود در شهرستان و استان را حل نماید؟، مدیران محترم میدانید که این شهرستان در دهه های قبل قطب باغبانی بوده است؟آیا میدانید کلیه اشجار و درختان میوه بجز گونه های معدود مانند نخیلات در این اقلیم به بهترین شکل به عمل می ایند؟آیا میدانید دانشمندان علوم گیاهی و باغی آکادمی های داخل و خارج غنی ترین ذخایر ژنتیکی سازگار با اقلیم و مقاوم در برابر آفات و تنشهارادر این شهرستان میداننددر صورتیکه در استان مغفول میباشد؟پس چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رسم بر این بود که در سالیان گذشته در پایان تابستان هر سال مردم قبل از شروع فصل بارش و سرما اقدام به کاه گل اندود کردن پشت بام ها میکردند،.
مرد کاه گل مال از نقطه ای که از نردبان به پشت بام رفته بود شروع به گل اندود کردن پشت بام میکند واز نقطه پایان که میخواد از پشت بام پایین بیاید نمیتواند، داد میزند از مردم کمک میخواهد، در آن میان کدخدای ده که از همه باتجربه تر بود ،تقاضای طناب میکند و سر طناب را به پشت بام می اندازند و میگو ید که مرد کاه گل مال سر طناب را به کمر خود ببندد و اورا از پشت بام به پایین میکشند و به محض سقوط می میرد مردم میگویند که ما میخواستیم زنده اورا به پایین بیاوریم،کد خدا میگوید که من نمیدانستم که او می میرد چونکه ما بارها مقنی ها را با طناب به درون چاه فرستادیم و یا از چاه با طناب بیرون آوردیم هیچکدام حتی آسیب هم ندیده اند!!!!!
مردم دروازه غار و مردم دریا کنار هردو عریانند اما این کجا وآن کجا شکر هندوستان و شکر مازندران هر دو شیرینند اما این کجا وآن کجا دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
در وصف عشق گفته اند که عشاق در وادی نیل به معشوق از همه هستی شان بگذرند که اگر همه مخلوقات از دوست و همسایه و شخص دیگر دست به دست هم دهند ،از ابر و باد و مه و خورشید که پیوند این دو بگسلند توفیق نیابند که هیچ، بل پیوند مستحکم شود ،ولی عشق صوری به یک بهانه کوچک در سایه مادیات و خود خواهی از هم بگسلد ،در مسلخ عشق آنچه هست معشوق است و خود خواهی با عشق صاف جمع نشود ،چون سرکه وعسل ،:الحسد یفسد الایمان کما یفسد الخل العسل و آنکه عاشق نباشد جامد است وحضرت ابا عبدا...تمام وتفسیر عشق ناب در آیینه کمال است و بس،همانگونه که عشق که عشق را واقعی وبدل باشد لیلی و مجنون هم نوع اصلی و تقلبی دارد که آندو پیوندشان هیچگاه نگسلد و این دو با هیچ وپوچی پیوندشان قطع شود هر دو نوع هم ظاهرا هم عاشقند و هم معشوق ،سکه دو رو دارد ،انسان هم در باب عشق دو بعد دارد عاشق کسی است و معشوق کس دیگر یعنی هر فرد هم عاشق است هم معشوق...